برنشین ای عزم و منشین ای امید


کز رسولانش پیاپی شد نوید

دود و بویی می رسد از عرش غیب


ای نهانان سوی بوی آن پرید

هر چه غفلت کور و پنهان می کند


دود بویش می کند آن را سپید

ما ز گردون سوی مادون آمدیم


باز ما را سوی گردون برکشید

همچو مریم سوی خرمابن رویم


زانک خرمایی ندارد شاخ بید

بس کن و از حرف در معنی گریز


چند معنی را ز حرفی می مزید

این مزیدن طفل بی دندان کند


گر شما مردید نان را خود گزید